
برای شما هم اتفاق افتاد است؟ هر روز صبح وقتی از خواب بیدار میشویم باید نگران این باشیم که مردم در مورد ما چه فکر میکنند؟ در مورد غذا خوردنم، در مورد لباس پوشیدنم، درمورد نوع صحبت کردنم، در مورد نظرات و پیشنهاداتم و همه و همه فکرهای دیگر. انگار نه انگار که ما همه گناهکاریم و هرکسی یه سری رفتار برای خودش داره.
اما کمی باید مراقب باشید چون زیادی فکر کردن به اینکه مردم در مورد شما چه فکری دارند ممکن است خطرناک و روح و روان شما را آزار دهد. در این مقاله میخواهیم برخی مواردی که کمک میکند تا کمتر به حرف مردم اهمیت دهید اشاره کنیم و یاد بگیریم کمی هم برای خودمان زندگی کنیم، والا !
آخرین بار قبل از اینکه بخواهید کاری را انجام بدهید و نگران فکر مردم بودید کی بوده؟ در کامنتها بگویید!
چرا ما به حرف مردم اهمیت میدهیم ؟ چرا حتی به حرف غریبهها اهمیت میدهیم؟
ما وضع موجود را پذیرفتیم زیرا بقیه آدمهای دور و برمان نیز همین کار را کردهاند. بجای انجام دادن کار دلخواهمان، نگاه میکنیم ببینم چطور میتوانیم بقیه را از خودمان راضی نگه داریم. آخرش این میشود که اعمال، رفتار و زندگیمان از حرف مردم قالب میگیرد. اگر شلوار میخریم بیشتر از اینکه جنس شلوار و میزان راحتیاش مد نظرمان باشد، به این توجه میکنیم که چه شلواری مُد است تا هنگامی که میپوشیمش در چشم باشیم.
همکارتان نظرتان را در مورد سریال جدیدی جویا میشد و اگر نظر مخالفی در رابطه با این فیلم داشته باشید از ترس اینکه مردم فکر بدی در مورد شما بکنند، آنرا مخفی میکنید. دو نفر سر کوچه ایستادهاند و دارند میخندند.. یک لحظه فکر میکنید که نکند دارند به شما میخندند. سریع خود را برانداز میکنید تا خدای نکرده زیپ شلوارتان باز نباشد.

چطور به حرف مردم اهمیت ندهیم
زندگی کردن با معیارهای دیگران که اسمش زندگی نیست. این جور زندگی کردن هر چه زودتر متوقف شود بهتر است. اصلاً کجا نوشته که باید مثل یک آدم بی دست و پا آن وسط بایستیم تا برای دلخوشی این و آن زندگی کنیم. قرار نیست تا آخر عمر دنباله رو حرف این و آن باشیم.
اگر به این ترتیب زندگی کنیم که هیچ هویت و شخصیت مستقلی از خودمان نخواهیم داشت. آیا فکر میکنید وقتی نیکولا تسلا در حال اختراع برق بود به این فکر میکرد که همسایههایش دربارهاش چه چیزی میگفتند؟
داستان آن پدر و پسر که میخواستند الاغشان را بفروشند خاطرتان هست؟ پدر و پسر عازم شهر دیگری بودند و افسار الاغ را در دست داشتند. یک نفر رسید گفت این دو چقدر دیوانهاند که هیچکدامشان سوار خر نمیشوند. پدر، پسر را روی الاغ نشاند. دومی رسید و گفت چه پسر بی ادبی که در حضور پدر پیرش روی الاغ نشسته است. پسر پایین پرید و پدر نشست.

اهمیت ندادن به حرف مردم
سومی آمد و گفت عجب پدر ظالمی، بچه بیچاره را پیاده میآورد و خودش سواره است. جفتی سوار الاغ شدند تا حرف مردم بخوابد. شخص دیگری آمد و گفت نگاه کن، عجب بیرحمهایی هستند. حیوان زبان بسته را از پا در آوردند.
آخرش پدر و پسر الاغ را به یک تیر چوبی بستند و هر کدامشان یک سر چوب را گرفت و راه افتادند که مردم باز هم دنبالشان افتادند و گفتند این خُل و چِلها را ببین چکار میکنند! نهایت الاغ از دستشان میافتد داخل رودخانه و غرق میشود و علی میماند و حوضش.
پای حرف این و آن نشستن عاقبتش همین است. قربونش برم، در مملکت ما هم که از این جور اخلاقها کم نیست.
حتما نمونههای را در شبکههای اجتماعی دیدهاید که طرف چیزی خریده و پوشیده هزاران نفر کامنت گذاشته و نظر دادهاند! این مورد سادهترین بود حتی کار حرف مردم به جای رسیده است که در مورد اسم بچهی دیگران هم نظر میدهند و در مورد این مساله که بچه در کجا هم بدنیا بیایید کلی حرف بی اهمیت میزند!
گاهی خود ما نیز دچار اینچنین رفتارهای میشویم و باید بشینیم فکر کنیم که از کجا شروع کردهایم و جو خود شیفتگی و استاد همه چیز بلدی به خود نگیریم. بنابراین فکر نکنید اگر دَک و پُزی به هم زدید مردم دست از دخالت کردن در زندگی شما برخواهند داشت و شما خلاص خواهید شد. همیشهی خدا انقدر آدم فضول وجود دارد که به شما بگوید چه کار بکنید و چه کار نکنید.
اما امروز آخرین روزی خواهد بود که کسی سبک زندگی مورد علاقه خود را به ما دیکته میکند. امروز روزی است که ما به سایر مردم میگوییم آنجای لق خودتان و چیزی که میپسندید. اگر دوست دارید کاری را انجام دهید، خودتان آنرا انجام دهید. از من نخواه به جای تو زندگی کنم. از امروز دیگر حرف این و آن برای من پشیزی اهمیت ندارد.
انقدر به چیزی که در سر مردم میگذرد فکر نکنید و به انتخاب خودتان احترام بگذارید. دنبال گرفتن تأییدیه از دوستان و خانواده و آشنایان نباشید. این زندگی از تولد تا کوبیده شدن میخ تابوت به پای شما نوشته میشود پس برای خودتان فکر کنید و بی خیال حرف مردم باشید چون این زندگی شماست.
مقاله مرتبط:
- چرا بعضی آدمها رو باید کنار گذاشت و حذف کرد؟
- رسیدن به شادی یا حرکت به سمت دنیای ایدهال خود؟
- بحران سی سالگی : سی سالگی خانمها و سی سالگی آقایان
چطور به حرف مردم اهمیت ندهیم: هیچ کس واقعا خوب نیست!
چه بخواهید باور کنید و چه نه، اغلب ماها انقدر هم آدمهای خاصی نیستیم که دیگران بخواهند شب و روز به حرکات و سکنات ما فکر کنند. البته که خود همان دیگران هم فکر میکنند که ما به کارهای آنها فکر میکنیم.
اما واقعاً در اوضاع و احوال کنونی که برای نان در آرودن، آدم باید هشتاد جور سگ دو بزند، چه کسی انقدر بیکار است که دائم درباره این و آن فکر کند؟ استثناءها را کنار بگذارید، باقی مردم دائم درگیر بدبختیهای خودشان هستند و برای فکر کردن به خودشان هم وقت ندارند چه برسد به شما.
نتایج تحقیقات علمی در آمریکا اینطور عنوان میکند که هر فردی روزانه ۵۰ هزار فکر به مغزش خطور میکند. این بدان معنی است که اگر کسی در طول روز ۱۰ دفعه هم به ما فکر کند، این فقط چیزی حدود دو صدم درصد از کل فکرهای او را در بر میگیرد که رقم بسیار ناچیزی است.
واقعیت این است که هر فردی بیشتر به خودش فکر میکند و در ذهنش واژههایی مثل “من” و “مال من” دور میچرخند، مگر اینکه شما کاری کرده باشید که مستقیماً بر روی زندگی او تأثیری گذاشته باشد تا بخواهد به شما فکر کند؛ در غیر اینصورت دلیلی برای فکر کردن به شما وجود ندارد.
کمتر نگران آن چیزی باشید که دیگران در مورد شما فکر میکنند!
من به حرف مردم اهمیت میدهم، میخواهم همه از من راضی باشند
فکر نکنم بحثی بر سر این قضیه داشته باشیم. محال است بتوانی همه را از خودت راضی نگه داری. فارغ از اینکه چه طور لباس بپوشیم و رفتار کنیم، همیشه افرادی هستند که راجع به ما تِز منفی بدهند. به قول معروف در دهن مردم را که نمیتوان بست اما حداقل میتوان خود را طوری آب بندی کرد که به حرف مردم وقعی ننهاد.
فکر میکنید بدترین اتفاقی که ممکن است بر اثر حرف مردم به سرتان بیاید چیست؟ اگر یک بادکنک کنار گوشتان بترکد خطرش بیشتر از حرف مردم است. از حرف مردم رسماً هیچ بلایی به سرتان نازل نخواهد شد. پس چه دلیلی دارد که ذهنمان را مشغول چیزی کنیم که هیچ تهدیدی برای ما محسوب نمیشود؟
اگر به چیزی باور دارید، دلایل منطقیای برای انجام دادنش دارید و یا میپسندیدش، به خاطر آن ایده از جای خود بلند شوید و حرفتان را بزنید. کسی شما را نخواهد خورد. برای من تجربه شده است که رفتار صادقانهای داشته باشم تا همان چند نفری که برایشان احترام قائلم دوستم داشته باشند… و این برای من با ارزشتر از آن است که بخواهم با چسبیدن به عقاید پوپولیستی خودم را محبوب همه کنم.
مقاله مرتبط:
چگونه پولدار شویم ؟ راهکارهای برای پولدار شدن در شرایط اقتصادی حال
شخصیت شما میانگینی از شخصیت دوستان شماست
فکر کردن بیش از حد به اینکه مردم درباره آدم چه فکری میکنند، وسواسی را برای فرد به وجود میآورد با این مضمون که چطور رفتار کنم تا مردم خوششان بیاید. این آدم بهجای اینکه بخواهد شخصیت مستقلی از خودش ارائه کند، دائم به فکر خوب نشان دادن خودش در بین مردم است.
پدرِ یک بندهخدایی فوت کرده است و طرف فقط برای اینکه جلوی مردم بد جلوه نکند کم مانده کلیه خودش را بفروشد و آنرا خرج مراسم پدرش کند. در واقع این کار باعث میشود که مردم بیشتر آن فرد را مورد قضاوت قرار بدهند زیرا خودشان هم همین اخلاق را دارند.
میگویند هر کسی میانگین رفیقهایش است. این به این معنی است که مثلاً اگر شما ۵ رفیق داشته باشید که دائم با آنها سر و کله میزنید هر کدامتان تا حدودی نمایانگر خصوصیتهای آن جمع هستید. امان از وقتی که چند نفر با هم بُر بخورند که نقطه ضعفهایشان مثل هم باشد. این جور افراد معمولاً از نظر شخصیتی در جا میزنند زیرا هیچ کدامشان نمیتواند در آن زمینه بقیه را به چالش بکشاند.
کار به جایی میرسد که همهی اعضای این گروهِ دوستی فکر میکنند که نُرم همین است و دیگر دست از تلاش برای بهتر شدن بر میدارند. شما که نمیخواهید چنین سرنوشتی نصیبتان شود؟
چطور به حرف مردم اهمیت ندهیم: ۵ روش برای اهمیت ندادن به حرف مردم
۱- ارزشهای خودتان را بشناسید
اولین کاری که باید بکنید این است که بدانید در زندگی چه چیزی برای شما واقعاً ارزش دارد، یا در واقع هدف نهایی زندگیتان چیست. به محض اینکه فهمیدید از خودتان چه چیزی میخواهید و چه چیزهایی برایتان اهمیت دارد، حرف مردم برایتان کم اهمیتتر از قبل میشود. وقتی بدانید چه چیزهایی برایتان ارزش است برای اعادهی آنها از جایتان بلند میشوید. یک آدم عاقل که اسمش را یادم رفته میگوید: “اگر عقیدهتان ارزش ابراز کردن ندارد از آن دست بکشید”.
انقدر بله تحویل مردم ندهید و بی خودی سرتان را به نشانهی تأیید تکان ندهید. یاد بگیرید که هر جا صداقت حکم میکرد بگویید نه و از حرف کسی هم هراسی نداشته باشید. قرار نیست هر کاری بقیه کردند را شما هم انجام بدهید. شما خودتان هستید و بقیه هم خودشان.
۲- با آدمهایی بگردید که سرشان به تنشان میارزد
سعی کنید با کسانی دمخور باشید که در زندگی اصولی داشته باشند و به این اصول پایبند باشند نه با آدمهای هردمبیل که تکلیف خودشان را نمیدانند. آدمهای درست حسابی خیلی زود جای خود را در دل شما باز میکنند.
این جور آدمها دارای ذهنی نقادانه هستند و هر چیزی که بهشان بگویی را قبل از پذیرفتن از فیلتر مغزشان عبور میدهند. اگر در مورد موضوعات اختلافی بحث کنند خیلی صادقانه حرفشان را رک و پوست کنده به شما میگویند.
این حرفها در ذهن همه مردم وجود دارد اما فقط اینجور افراد هستند که شجاعت بیانش را دارند. جالب اینجاست که عمدهی مردم ریاکار از اینجور افراد به نیکی یاد میکنند و صراحت لهجهشان را میستایند. این جور آدمها حرف مفت در کتشان فرو نمیرود و برای حرفهای خاله زنکی مردم هم یک ثانیه از وقتشان را تلف نمیکنند.
۳- از سوراخ موش خود بیرون بیایید
اگر خودتان را شناختید که چه چیزهایی برایتان ارزش است آنگاه وقت آن رسیده که خودتان را برای دوستانتان ابراز کنید. اگر از کشتن حیوانات بیزارید آن را در صفحهی فیسبوک خود بنویسید، اگر عاشق ریش و سبیل هستید عکسهای ریشوی خودتان را در اینستاگرام آپلود کنید.
اگر فکر میکنید که پزشکی مدرن از پزشکی سنتی خیلی بهتر است در هنگامی که دوستتان از دکتر علفی خود تعریف میکند سکوت اختیار نکنید و با او بحث کنید و در نهایت اگر نیسان آبی داشتید حتماً پشت گلگیر آن بنویسید همه دنبال یارن من دنبال بارم. خودتان را بریزید بیرون و صداقت داشته باشید. آدم ترسو به هیچ جا نمیرسد.
مقاله مرتبط: چگونه لوند و جذاب باشیم؟
۴- این زندگی شماست نترسید هیچ اتفاقی نمیافتد
از چیزهایی که شما را میترسانند و دچار تزلزل میکنندتان لیستی تهیه کنید و با آنها شاخ به شاخ روبرو شوید. به این ترتیب اراده خود را تقویت میکنید و با حذف عوامل آزاردهنده به آرامش روانی بیشتری دست پیدا میکنید.
خودم را مثال میزنم. شنا کردن را از بچگی یاد گرفتم اما همیشه از شیرجه رفتن با سر به خصوص از روی تختهی دایو ۳ متری میترسیدم تا اینکه چند سال پیش به خودم گفتم گور باباش امروز هر جوری شده میپرم. به هر مصیبتی بود ترسان و لرزان رفتم روی تخته دایو و پایین را نگاه کردم. ارتفاع طوری ترسناک بود که انگار قرار است از روی برج میلاد بپرم داخل یک لیوان. اشهد خودم را خواندم و بعد از چند لحظه لفت دادن با سر پریدم پایین.
به محض اینکه پایم از روی تخته جدا شد و در هوا سر و ته شدم توی دلم خالی شد و شروع کردم به خودم فحش بدهم که آخه مرتیکهی احمق این چه کاری بود کردی. میمردی همان کنار استخر میتمرگیدی؟
به ثانیه نکشید که با سر در آب فرو رفتم و بعد از چند لحظه دوباره برگشتم روی سطح آب. به حدی از این کار کیف کرده بودم که تا آخر سانس ۱۰ بار دیگر نیز شیرجه زدم تا بالاخره ترسم کاملاً ریخت. شما هم اگر از چنین مشکلاتی رنج میبرید باید زودتر دست به کار شوید. این ماجرای من که هیچ، اگر تمام کتابهای دنیا که در مورد موضوع مبارزه با ترس و کسب اعتماد به نفس از زمان عصر برنز به اینطرف نوشته شده است را بخوانید باز هم باید در میدان عمل با ترس خود سرشاخ شوید.
۵- فکر کردن مردم در بهترین حالت مطوب است !
سفر کردن با دوستان خیلی فاز میدهد اما در این صورت فرصتش را نخواهید داشت تا آستانهی آسایش خود را بالا ببرید. با مسافرت کردن تجربیاتی کسب میکنید که هیچوقت در محلهی کوچک خودتان امکان مشاهدهشان را نداشتید.
به این ترتیب بعضی چیزهایی که برایتان تبدیل به وحی مُنزَل، شده بود از هم فرو میپاشد و ذهنتان بازتر شده و متوجه میشوید زندگی همهی آن چیزی نیست که در محلهی کوچکتان اتفاق میافتد. برای اینکار یک کوله پشتی بردارید و فقط ضروریاتتان را در آن بچپانید.
یک بلیط یک طرفه هواپیما به مقصدی که تا بحال به آنجا نرفتهاید بگیرید و بدون هیچ گونه برنامه ریزی به آنجا پرواز کنید و یکی دو روز آنجا بمانید. در طی اقامت سعی کنید مشکلاتی که در آنجا پیش میآید را فیالبداهه حل کنید. نترسید. بلایی سرتان نمیآید.
البته اولش بهتان خیلی سخت خواهد گذشت اما نا امید نشوید. گذراندن شرایط سخت به شما کمک میکند میزان تطبیق پذیریتان با محیط اطراف را بالا ببرید. برای تفریحش هم که شده حداقل یکبار این کار را بکنید.
بدترین چیزی که میتونه اتفاق بیفته اینه کارهای که باعث خوشحالی ما میشود را انجام ندیم، زیرا نگران اونچه هستیم که دیگران در مورد ما فکر میکنند.
در نهایت لطفا این کار را با دیگران انجام دهید و کمتر به حرف مردم اهمیت دهید. اگر قرار باشد خود را در نظر دیگران قضاوت کنید زندگی متوقف میشود. بیاید به جای اینکار به بهترین رفتارها و عملکردهای خودمان فکر کنیم و افتخار بورزیم و به تفاوتهای همه افراد باور داشته باشیم.
5 سال پیش ایمان علیشاهی
نوشتن رو دوست دارم چون بهم امید و انرژی میده. بهم این قدرت رو میده که هرچی نتونستم بگم رو بنویسم
افزودن دیدگاه